دنیا مثل آینه ای در مقابل رخسار توست

اگر به او اخمو نگاه کنی او نیز اخمو نگاهت میکند

اگر ناامید به او نگاه کنی اوهم نا امید نگاهت میکند

پس چرا زیبا نگاه نمیکنی؟

با خنده به او نگاه کن اوهم با خنده نگاهت میکند

این باور غلط است که میگویند روزگار وحشی است

وحشی رفتار کرده ایم که همه ی کائنات در مقابلمان جبهه میگیرند ...

فقط بخند

بی دلیل بی چون و چرا...

تو بخند و کاری به دنیا نداشته باش

خنده حلال تمام مشکلات است:)

همیشه دوستت خواهم داشت

و این همیشگی است

حتی اگر لحظه ای از خاطرت بیرون بیایم

تو هرگز از خاطرم بیرون نمیایی

خوب جا گرفته ای

عشق تو بیماری مزمن است

مبارزه ی قلبم و زهر عشقت طولانی است

ولی این نبرد تنها یک برنده دارد

آن هم از قلب بی جان من معلوم است...

که هیچ پادزهری برای عشقت نیست

سخت ترین رابطهـ اونیه که

بدونی دوستت نداره...بدونی حسی بهت نداره

ولی هی به خودت بگی:

نه اون دوسم داره

:)

وقتی رفت...

همه چیز با او همگام شد

او رفت عشق و خوشی امید و نور هم با او رفتند

مرا همه تنها گذاشتند

خنده هایش سهم دیگری شد

و من یکی سرم بی کلاه ماند!

چکار میکردم؟

وقتی کسی عاشق میشود تو باید کنار بروی

وگرنه کنارت میزنند...:)

برای یک بار هم که شده به این گذشته برنگرد و چیزی را درست نکن...!

خدارو چه دیدی...

شاید خرابه های گذشته ات قصر آینده ات را ساخت:)

لطفا پیشم برگرد

الکی به من محبت کن

الکی مرا دوست بدار

من تحمل این همه واقعیت را ندارم...

اگه یه روزی...

یه جایی...

یه دفعه

عاشق بشی چیکار میکنی؟

میدونی من میگم

همون لحظه به بدترین شکل ممکن طرفو تو ذهنت مجسم کن

صداتو بالا نبر...

بزار بگم چرا

عاقبت این عشقای یه دفعه ای،یه جایی و یه روزی

چیزی بهتر از

خداحافظ

نمیشه:)

عشق زیباترین اتفاق زندگی...

با گوه ترین آدماس...

خیلی خوب باهم ست شدن نه؟!

گفتم نرو...

لبخند زد و رفت

فکر نمیکرد

من مثل خودش بازیگر نیستم...

فک کرد از دیالوگ های لعنتی اش یکی کش رفتم

و خواستم برایش شیرین زبانی کنم

ولی افسوس!

گفتم نرو...

چون حالا که رفته

برایش داستان قلبی سوخته را مینویسم

که خودم نقش اولشم:)

بعضی وقتـا

آدم به یه حدی میرسهـ

عشق قدیمیشو تو کوچه بازار میبینهـ

در حال احوال پرسی تو دلش میگه:

ناموسا من تورو دوس داشتم؟!

:|

گیجم...

مث گلبول سفیدی که عاشق

میکروب شده:(

نبخشش:)

چرا؟

وقتی تو داشتی زار میزدی اون داشت هر هر میخندید...

ای مرد...

من زن خوبی نیستم

رقص عربی یاد ندارم

مقدمه ی دلبری را نمیدانم

ماتیک های قرمز جذاب نمیزنم بی رنگ و رویم

قورمه سبزی هایم خوب جا نمی افتد

مثل شکلات در دلت آب نمیشوم

ولی قلبی دارم که مملو از دخترانگی دست نخورده است

آن را مد کنم

دیگر برایت مهم نیست آشپزیم خوب است یا نه

انقدر مردانگی ات را به رخم نکش

موهایم را زیر نور مهتاب شانه بزنم

تو از دست میروی:)

چه ترافیک ترسناکی...

همه بی احساس و ناآرام سرهم فریاد میکشند و بوق میزنند

آسمان ابری امروز هم...

حال و هوای چشمان مرا دارد

ساکت شو!

بگذار آسمان سخن بگوید

او هم تورا هم کسی که سال ها پای این پنجره برایش نشسته ای را دید

پس به جای داد و هوار

یک قیچی بردار

و این ریسمان عشق یک طرفه را از هم پاره کن

خیابان پر سر و صدای امروز

سکوتی دارد که فقط من میفهمم

و پنجره ای که نصف عمرم را کنارش گذراندم

آری...

این است این ترافیک ترسناک

آنقدر ترسناک که شب ها خیابان میخواهد با صدای خود

برایش لالایی بگویم

لالایی رومئو و ژولیت...

قصه ی جک و رز

قصه هایی از دیار عاشقی

نه عشق های قدیمی که برای بدست آوردنشان

مجبور شوی نصف عمرت را در این ترافیک ترسناک بمانی

برو و آدم هارا تنها بگذار...

بگذار ببینیم کی میفهمند این زنجیر غرور را از قلب هایشان جدا کنند؟

رفاقت اگه واقعی باشه...

حتی از عشق هم قشنگ تره:)

میدونم دیگه خیلی دیره

میدونم قلبتو شکستم

میدونم چشمامو روی احساست بستم...

ولی تو نمیدونی من چقد برای اینکه دیر نشه تلاش کردم

چقد برای نشکستن قلبت تلاش کردم

نخواستم چشمامو ببندم ولی بستم

حالا برای آخرین بار...

اومدم اینجا تا بهت بگم

باید بدونی که خیلی

دوست دارم...!

اگه لبات برای بوسیدن خلق نمیشد...

انقد گرم و لطیف نبود!

چقدر سخته عشقتو از راه دور ببینی

توی همون کافه

روی همون میز

با همون حرفا و خنده ها

بعد شاید یادت بیاد یکیم یه روزی مث خودت

از راه دور نشسته بود و نگات میکرد

آه میکشید و میگفت

ترکم کرد و رفت با اون...

ببخشید نتونستم بیام...

بابام تو اتاقم بود

کلاس داشتم

وقت نکردم

کار داشتم...

مامانم پیشم بود

داداشم کنارم بود

گوشیم نبود

مهمونی دعوت بودم...

هرکدوم از اینارو شنیدی یه راست بگو:

دهنتو ببند اگه واقعا عاشقم بودی دم مرگتم بودی بهم زنگ میزدی

چقد خوبه نگرانش باشی که شاید بره بعد با چشاش تو روت فریاد بزنه:

اونقد میمونم تا خستهـــــــــــ شی...!

کوچک که بودیم مداد داشتیم

بزرگتر که شدیم مداد هایمان هم بزرگ شدند

و تبدیل به خودکار های بی رحمی شدند که به ما بیاموزند:

هر اشتباهی پاک شدنی نیست...!

طرف 20 قلم مالیده

خار مادر فتوشاپم گاییده

بعد نوشته:

همین الان یهویی:/

هع

ما که صداش میکنیم بی غیرت...

حالا تو بگو یه پسر با افکار مدرن:/

مهم نیس کی هستی

مهم اینه که میخوای چه کسی باشی

یه مرد وقتی از زندگی خسته میشه قید احساسشو میزنه...

یه زن وقتی از زندگی خسته میشه قید زنانگیشو میزنه...

...ولی...

وقتی یه دختر از زندگی خسته میشه

قید موهاشو میزنه

-من خیلی بدبختم...چون هیچکس دوسم نداره

-من از تو بدبخت ترم...!

-چرا؟

-چون یکیو دوس دارم که اون منو دوس نداره...

-من خیلی بدبختم...چون هیچکس دوسم نداره

-من از تو بدبخت ترم...!

-چرا؟

-چون یکیو دوس دارم که اون منو دوس نداره...

آغوش تو آرام ترین نقطه ی دنیا برای من است...

با اینکه تو دیوانه ترین مردی باز هم برای من...

بهتره یه چیزی بهت بگم مشتـــی...

حرفاتو واسه خودت نگهدار

اینجا کسی خریدار وز وز مگس نیس...!